"ای به سوی خویش کرده صورت من زشت

من نه چنانم که می‌برند گمانم

آینه‌ام من، اگر تو زشتی زشتم

ور تو نکوئی نت صورت و سانم"

 

در این بیست و اندی سال عمر بی عزتی که جانگداز گذشت و میگذرد،تنها چیزی که به معنای واقعی پیرو آن بودم بی آزار بودن در قبال این مخلوقات نه چندان اشرف بود،که کسی اینگونه خودش را تبعید نکند بخاطر کلمات مخلوق دیگر،بخاطر فرار از قضاوت شدن،به خاطر مقبول انسان ها واقع نشدن،بخاطر انتقاد پذیر نبودن،و من در این برهه به شکننده و نپذیرنده بودن خود اقرار میکنم و باید اعتراف کنم که کوچک ترین حرفی مرا می آزارد و نمیدانم این تبعید به درون چند پاییز ممکن است طول بکشد،شاید همین فردا شاید سی روز شاید هیچوقت،مهم خاطر مکدریست که تا ابدالاباد با من خواهد بود.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها